- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام حسن عسگری علیهالسلام
هرگز شبی ز شـام غـمت تیـرهتر نبود آن شب به غـیر نـاله نـوایی دگـر نـبود ای آفـتـاب معـرفت ای عـسکری لـقب گـل را چنان تو زنـدگی مخـتصر نبود شب های سوز و ساز به خلوتگه حضور شمعی چو جان سوختهات شعلهور نبود داغ تو کرد خون به دل لالههای عشق کو لالهای که از غم تو خونجگـر نبود سیلاب اشک خـانۀ دل را خـراب کرد چشمی نمانده بود کز این غصه تر نبود شوق وصال دوست تو را سوی خود کشاند زهـر سـتم وگـرنه به تو کـارگـر نـبود مهـدی کـنار بـسـتر پاک تو گـریه کرد یک تن به جز تو شاهد اشک پسر نبود دشمن اگر چه برد به کـاشانهات هجوم دیگر کسی ز اهل تو در پشت در نبود با دل سفـر نمود «وفایی» به کـوی تو حاجـت دگر به داشـتن بـال و پـر نـبود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسگری علیهالسلام
آقـای ســامـرا چــقـدر نــاتــوان شـدی خیلی شـبیه مـادر خود قـد کـمان شدی آه ای بهـار زرد و خزانی تو میروی دور از مدینه حضرت جانان چه میکنی؟ یوسف، جدا ز خیمه کنعان چه میکنی حـتی درنـدگـان به تو تعـظـیم میکـنند دور از مدینهای سفرت سخت میگذشت ای آسمان به بال و پرت سخت میگذشت بغصی شکسته داری و فریاد کوچهای گرچه غریب بودی و کس سوی تو نرفت شکر خدا که میخ به پهـلـوی تو نرفت آتـش کـسـی به خـرمن نیـلـوفـرت نزد تو ضعف میکنی پسرت گریه میکند مهـدی رسـیده و به برت گریه میکـند بر روی دامن پـسرت دست و پا مزن آقـا سـلام بـر تـو و دریــای تـشـنـهات این کاسه میخورد روی لبهای تشنهات خـونـابه گرچه از دهـنت ریـخـته شده شکرخدا که لعل لبت خـیزران نخورد شکرخدا که روی گلویت سنان نخورد شکـر خـدا که تو کـفـنی داشـتی حـسن بیتو وقـار خـواهـر تو مـسـتـدام مـاند بـا احـتـرام آمــد و بـا احــتــرام مــانـد احساسهای خواهریاش لطمه خورده بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسگری علیهالسلام
دیـدههـا در غـم تو حـالـت بـاران دارد سـیـنهها سوخـته و شعـلۀ سوزان دارد در سماوات و زمین سوگ تو داغ همه است سامـرا آیـنۀ بیکـسی و غـربت تـوست بیقراریِ دل از خون دل و محنت توست گفتی ای مهدیام این لحظه بیا در بر من عاقـبت سهـم لبت زهـر شـرربـار شده جگـرت سوخـته و یکسره خونبار شده شـام غـم رفـته و هـنگـام سحـر میآید گر چه بر روی لبت نغمۀ یارب داری گوئـیا بـر تن محـنت زدهات تب داری یا که یاد از عطش حضرت عباس کـنـی گرچه از زهر به بستر شده بیحال شدی به سما میروی و حـال سبکـبال شدی هر که لب تشنه دهد جان به ولای حیدر یاد از سوز عطش کردی و لبهای حسین سامرا کـربـبلا گـشته ز نجـوای حسین بـابـی انـت و امـی یـا حـسـیـن ثـارالـله
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسگری علیهالسلام
امروز عسکری ز جهان دیده بسته است قلب جهان و قطب زمان، دل شکسته است صاحب عزاست صاحب عصر، اندرین عزا روحش به چارسالگی از کینه خسته است
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام عسکری علیهالسلام
از آن زمان که خـدایم سرشت تا باشم نـوشت تا که فـقـط عـاشـق شـما باشـم نوشت با همه کس غیر تو غریب شوم نـوشـت تا که فـقـط با تـو آشـنـا بـاشـم خدا رقم زده این سرنوشت را؛ چه کنم؟ هـمیـشه شاه تو بـاشی و من گـدا باشم امـام عـصـر، امـام زمـان، مـبـاد دمی دمـی که از تو و از یـاد تو جـدا بـاشم تو نیستی و من این را ز خود نپرسیدم در این زمانه که او نیست، من چرا باشم میان خـانهات امشب عـزا به پا کردی چه میشود که در آن مجلس عزا باشم برای آنکه کمی در غمت شریک شوم اجـازه میدهی امشب که سامرا باشم؟ قـسم به اشک روانت برای من بنویس که باز یک سحـر جـمعه کـربـلا باشم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسگری علیهالسلام
سـامـرا در دل خـود داغ فـراوان دارد هر شـبـش منظـره شـام غـریـبان دارد سامـرا شهـر عجـیـبی ست خـدا میداند تو کریمی و به پیش تو جهان مفلس بود شد طلا از نفست هر که ز جنس مس بود قسمت این بود جهان تار و مه آلود شود عاشقی جلوۀ خود را ز تب و تاب تو یافت سامرا رونق از آن خانه و سرداب تو یافت سـومـیـن ابـن رضـای حــرم ســاداتـی قصه آنجاست که این دهر می ناب نداشت از شب تیره این شهر که مهتاب نداشت روضه میخواند و گریزی به لب عطشان داشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسگری علیهالسلام
سـوخـتی در تب انـدوه کـنار پـسـرت فقط او بود که فهمید چه آمد به سرت تا لب خشک تو را دید کمی آب آورد که بکاهد مگر از شعـلۀ داغ جگـرت آب نـوشـیدی و شد خـیـمۀ سـقـاخـانـه عطش ظهر دهم قاب به چشمان ترت سامرا شد قفس روح تو ای سدره نشین و شکستند در آن کنج قفس بال و پرت یاد مـادر همه جا با دل تنهـای تو بود لحظهای خاطره کوچه نرفت از نظرت سالها میگذرد منتظریم ای خورشید تا دمد از افـق صبـر، فـروغ سحـرت گـره از کار فـرو بـسـتۀ ما وا نـشـود مگر از پردۀ غـیبت به در آید پسرت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
شبهای سـرد سـامـرا نامـهـربان شـد خورشید این غربتسرا بیهمزبان شد ابـری سـیـاه آمـد به سـمـت مـاه عـالـم بــاران چـشـم عـاشـقــان او روان شـد اشک ملائک عرش اعلی را بهم ریخت رخت یتـیـمی بر تن صاحب زمان شد از اوج داغـی که به روی سـیـنـه آمـد خـون بر دل اهـل زمـین و آسـمان شد وقـتی امام عـسکری با زهـر جان داد مـاه بـهــار شـیـعــیــان او خــزان شـد شد روضهخوان و حزن بیحد در نوا داشت در خـاطرش یاد لـب خـشک پـدر بود یـاد کـنـار بـسـتر و چـشـمـان تـر بـود یاد هـمان لحـظه که آبی را طلـب کرد زهری که در جان رفته در حال اثر بود بر زخـم قـلـب مهـدی زهـرا نمک زد ذکـر عـطـش یـادآور تـیـر سه پـر بود یــاد عـلـی اصـغــر و حــال تــلــظـی حال ربابی که از این غم محتضر بود این مخـتصر از گوشه های ماجرا بود صاحب عزایی که کسی غمخوار او نیست در اوج ماتم یک نفر هم یار او نیست بیت امام عسکری را دشمنـش سوخت اما کسی در این مصیبت زار او نیست مثـل امـیر الـمومـنـین که بـعـد کـوچـه دیگر کسی در غربتش دلدار او نیست روضـه گـرفــتـه در کـنـار هـیـزمِ در اما نگاهی در غـمش خونبار او نیست بیشـک به یـاد روضـۀ اُمِّ ابـیـهـاسـت پای دری که سوخت و مسمار او نیست قـلـبی که این غـم آفـریـد آتـش بگـیرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
یا علی گـفتیم و راه عـشق را پیـمودهایم در پــنـاه بــیــرق آل عــلـی آســودهایــم گرچه حق این سینهها را کربلایی آفرید در غـریـبـسـتـان دنـیـا آشـنـای ما حـسن کار مـاها نوکری، دنیا و عـقـبا با حسن بهترین انگـیزه صوم صلات ابـروی تو یک جهان دارد مسلمان پیچش گیسوی تو دل حسن دلبر حسن ساقی حسن ساغر حسن میرسد از خاک راهت معجزات نو به نو آسـمان از رد پـایت میکـنـد اخـتـر درو میرسد با دیدنت انگشت حیرت بر دهان مدح تو با واژهها غیر از خیالی خام نیست هرچه میریزد به پیمانه به جز اوهام نیست شأن هرکس میشود پـیدا زحـال والدین ریخت برهم طعـم لبهای تو بازار عسل چشمهایت را گـشودی آفـریده شد غـزل هر دو عالم را بگردی گر پی میپروری از فـلک بـاید تمـاشا کرد خـاک پـای تو حق نشسته جای حق این جانشینی جای تو باری از عصیان به روی دوش آوردم کریم مژههایت صف کشیده تا کند غـارتگری تیغ ابرو را کـشیدی جان به لبهـا آوری چـشمهایت را بهـشت جـاودانی گـفتهاند دامنت را گـستراندی آسمانها کـشف شد زیر سایه سار پلکت کهکشانها کشف شد السلام ای صاحب صحن سرای بیکسی آشـنــای غــربـتـی و آشـنــای بـیکـسـی چرخش چشم تو برده چرخ را در زیر دین آفرینش را حریم با صفایت زیب و زین بین زندان تیغ صلحت مانده در بین نیام دست بر پهلوگرفتی مثل مادر وای وای مثل او قامت کمانی ای صنوبر وای وای از عطش آهی بلند است از تمام پیکرت کـودکـت با کـاسه آبی رسـیـده در بـرت گرچه عمر تو گذشته روز وشب در بین بند از لبت غم گرچه نخل خنده را از ریشه کند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
طلوعت روشنی بخشیده هر آئینه ایمان را نگاهت آیه آیه شرح داده بطن قـرآن را دم عیساییات کفر شیاطین را در آورده که سلمان میکند لبخند تو هر نامسلمان را قنوتت عطر حُسن یوسف آوردهست و آغوشت اسیر مهر تو کردهست زندانبان و زندان را ببارد یا نبارد، امر امر توست مولا جان! سپرده دست تو پروردگارت نبض باران را تویی «مَن عِندَهُ عِلمُ الکتاب» و گوشهٔ چشمت فقاهت یاد داد امثال «فضل» و «اِبن ریّان» را حریف تو نشد دشمن، خودش هم خوب میداند به جام زهر میخواهد بگیرد از تو میدان را کبوترهای صحنت میشویم ابن الرضا هر شب پراکندی به عالم دم به دم عطر خراسان را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
عـاشـق و مـبـتلای عسکریام نوکـر و جـانـفـدای عسکریام در هـوایش نـفـس نـفـس زدهام از ازل در هـوای عـسکـریام من کیام؟ خـاکِ پای فرزندش همچـنین خاکِ پای عسکریام نام او همچو مجتبی، حسن است مـستِ نـامِ رسـای عـسـکریام با نـگـاهـش خـدا شـنـاس شـدم که مـطـیـع خـدای عـسکریام صوت قرآن او زِ بس زیباست بـیقـرارِ صـدای عـسـکـریام عـدهای یا حـسن حـسن گـفـتـند مـن مـریـدِ نـوای عـسـکـریام بـین جـمـع چـهـارده مـعـصوم حـال تـحـت لـوای عـسکریام خواب و رؤیای هـر شبم باشد زائـرِ سـامــرای عــسـکـریام پـسـر فــاطــمـه اسـت ایـن آقـا شـکـر لِـلـه گـدای عـسـکریام شـالِ مـشـکـی به گـردنـم دارم آشـنــای عــزای عـسـکــریام شـامـل هـر دعــای مــهــدیام تا که گـریان برای عسکـریام هـمچـو مهـدی دوبـاره گـریانِ غـربت و نـالههای عـسکریام بینِ حـجـره صـدا زده مـهـدی بینِ حـجـره چِـقَـدر نالان است مهدی او حزین و گریان است میچکـد از دو چـشم او باران وایِ من، این چه وقت باران است روز وصـلـش فـرا رسـیـده یـا عسکری را چو عید قربان است حـالِ آقـا چـه مُـنـقـلـب گـشـتـه زهـرِ قـاتل چو تیغ برّان است جگرش سوخت چون عموش حسن ارث او سوزش دل و جان است دل او ســوخـت از غــم مـادر چون حسن مادریِ دوران است جان او بر لب آمد از غـم یاس یاس پرپر که بر لبش جان است با لـب تـشـنه الـوداع میگـفـت این چه رسم وداع یاران است طـفـل او سـاقـیاش شـده حـالا لیک دست و تنش چه لرزان است ایـن دم آخـری نـفـس نـفساش نذرِ ناله به ذبحِ عـطشان است مهدیاش روضه خوان و او گریان بر شَهی که قتیل العریان است گـفت مهـدی، حسین تـنهـا بود سـرِ شَـه را به نـیـزهها زدهانـد تـنِ شَـه را چِـقـَـدر پــا زدهانـد اول او را بـه گــودی آوردنــد دوم او را به هـر کـجـا زدهاند مثـل زهـرا که بیهـوا زدنَـش پـسـرش را چه بیهـوا زدهانـد پیـش چـشـمان تار خـواهـرِ او عــدهای زخــمِ نــاروا زدهانــد عـدهای نـیـزه، عـدهای شمشیر پیـرِمـردان که با عـصا زدهاند عدهای هم که سنگ بَر رویَش نـیّـتِ قُــربِ بـر خــدا زدهانــد عـدهای نـعـلِ تـازه بر مـرکـب بـعـد هـم بـر تـنِ رهــا زدهانـد قـطـعه قـطـعـه شده تَـنِ پاکـش بــدنَـش را جــدا جــدا زدهانــد هیچ کـس یـار او نَـشـد گـودال اهـلِ کـوفـه دوبـاره جـا زدهاند بعـدِ او نـوبت حـرم شـده است شعـله بر خـیـمه از جفا زدهاند وحـشـیانه به خـیـمـهها رفـتـند تــازیــانــه بـه اولــیــا زدهانــد چشم عـباس را که دیـدنـد دور سیلی بر زینـبـش چرا زدهاند؟ زینب و طعنه و جسارت وای
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
بینِ حجـره پـسرِ فـاطـمه تنها شده بود سامرا بود و در آن شهر چه غوغا شده بود مادرِ صاحبِ ما ضجّه زنان میلرزید چون که رعشه به تنِ یوسف زهرا شده بود خواست تا آب بنوشد، دو دستش لرزید عطش انگار نصیبِ گلِ طاها شده بود منـتـظر بود بـیاید پـسرش منـجی دهر وَ در این فاصله لبریز چو دریا شده بود وَ طـلـوع کرد پـسـر تا غـمِ بـابـا ببـرد پدری که نَفَسش غرق به غمها شده بود آب نـوشـید به دسـتـانِ پـسر آخـر کـار دل پی روضۀ ارباب در اینجا شده بود بینِ گـودالِ بلا تـشنه لـبی خورد زمین بر سرِ کشتنِ او وای چه دعوا شده بود نه پـسر بـود که آبـی برسـاند به لـبـش روضه سربسته بگویم که چه بلوا شده بود دهنش پُر شده بود از شنِ داغ و ز غبار بیقرارِ پسرش حضرت زهرا شده بود آنقـدر سنگ زدند نیـزه زدند اهلِ جـفا که پُـر غـصّه دلِ زینبِ کُـبرا شده بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
سخت است مردی گوشه زندان بیفتد در غـربت و در وادی هجـران بیفـتد زهـرا دوبـاره آمد و جانم حسن گفت پا شد حـسن بر پـای این مهمان بیفتد دور از وطن جـان داده آقا تا دوبـاره شیـعـه به یـاد روضۀ سـلـطان بیـفـتد تشنه شد و شربت به لبهایش رساندند قـسمت نـشد تا با لب عـطـشان بیـفـتد سهـواً به دندان ثـنایش خورده ظرفی نه آنکه با مشت و لگـد، دندان بیـفـتد در پـادگان بـوده ولـی هـرگـز نـدیـده لشکـر به جان پـیکـری بیجان بیفـتد شکـر خدا که حـنجـرش خـنجر ندیده تا سر به دست چـند بیوجـدان بیـفـتد این روضۀ پر سوز، مخصوص حسین است اینکـه غـریـبـی گـوشـۀ مـیدان بیـفـتد میخواند با خود روضه موسیبن جعفر تا خـنـده از لبهای زنـدانـبان بیـفـتـد شخصی به غارت بُرد عبای پارهاش را تا قـیـمت سـوغـاتیاش ارزان بیـفـتـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
حدیث گریه شده جام زهر خوردن تو به عـمر گـل نـرسد قـصۀ فـسردن تو همیشه آب نخوردن دلیل مرثیه نیست تـمام روضۀ ما گـشـته آب خوردن تو هـزار بار، دلت را به ظلـم سوزانـدند هـزار بـار، بـمـیـرم بـرای مـردن تـو نبرده است مدینه ز خاطر، ای یوسف به سامرا، نه به زندان غصه بردن تو چه سخت بود سپردی یتیم خود به “قدر” چه سخت بود به دست “قضا” سپردن تو
: امتیاز
|
شهادت امام عسکری علیهالسلام ـ ذکر مصائب حضرت
گـریۀ چـشـم مـلک از قِـبـلِ مهـدی بود چقـدر خوب سرت در بغـل مهـدی بود نالـه کـردی همه با مهـر جـوابت دادند تشنه بودی و سپس جرعهای آبت دادند اهـل خـانه کـفـنی بر تن پـاکـت کـردند بعـد تـشـیـیع بـلافـاصله خـاکت کـردنـد پیکـرت تابش سـوزنـدۀ خـورشـید ندید بـوریا جای کـفن دور خودش دید؟ ندید سامرا با سپـر و سنگ و سنانت نـزدند پیرمردان که عـصایی به دهانت نزدند سامـرا صحـبتی از گـودی گـودال نشد سیـنهات زیـر سـم اسب که پـامـال نشد سر انگشترت انگشت به غارت که نرفت آه... ناموس تو آقا به اسارت که نرفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام عسکری علیهالسلام
ساقـیـا ما همه از بـرکـت جامت مستیم یازده مـرتـبـه از بُـردن نـامت مـسـتـیم آنچه از دست تو جاری ست شرابی ست طهور شکر در سایۀ الـطاف "امـامت" مستیم مـحـو در روشـنـی گـنـبـد زردت مـثـل یاکـریـمـان نـشـسـته سـر بـامت مسـتیم " نَحنُ کَهـفُ لِـمَنِ التَـجَـاَ اِلَـیـنا " گـفـتی عـمری از لذت فـحـوای کلامت مسـتیم به هـمان کـربـبـلایی شـدن مـان سوگـند هم چنان با یکی از پنج عـلامت مستیم می نخورده همه اصحاب تو آقا مستـند می نخورده همه چون "ابن هشامت" مستیم وَ تَـصَدَّق... همه هـستیم "ابوهـاشم" تو سـال ها با کـرم و لطف مـدامت مسـتیم نان تو بـادۀ ما کـاسۀ تو سـاغـر ماست تا سحـر با نمک سـفـرۀ شامت مـسـتیم ساقـیـا مـرحـمـتی پـشت در مـیـکـدهایم بـه امـیــدی بـه در خــانـۀ تـو آمــدهایـم شیعه از پرچـم تو حـولۀ احـرام گرفت حـرم الله حــریـم حـرمـت نــام گـرفـت قبلۀ قبله تویی کعبه به تو رو زده است حجـرالاسـود از ایـوان طلا وام گرفت خـضر اولاد عـلـی! آب حـیـاتـش دادی هر که از دست کـریمانۀ تو جام گرفت فقه را با نـفـسـت بـار دگـر جـان دادی احتجاجات تو گرد از رخ اسلام گرفت جاثلیق از سر اعجاز تو مشتش رو شد و دعـای تو فـقـط بود به هـنگام گرفت بیگمان زیر سر معـجـزۀ چـشم تو بود شیـر درنـده اگـر در قـفـس آرام گرفت اسم و رسمش وسط صحن تو از یادش رفت عاشـقـی که لـقـب زائـر گـمـنام گـرفت غافل از هم و غـم شیعه نشد مهـدی تو از سـجـایـای پـسـندیـدهات الهـام گرفت وای از آن دم که نگهبان تو گستاخی کرد وای از آن لحظه که تصمیم به دشنام گرفت وارث ســیــنــۀ آزردۀ زهـــرا نـفـسـت موقـع گـفـتن تـکـبـیـرة الاحـرام گـرفت در مـنـاجـات شـب آخـر خـود افــتـادی پیـش چـشـمان تر هـمـسر خود افـتادی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام عسکری علیهالسلام
پَـر مـیزنـد دوبـاره دلـم در هـوای تو دارم هوای بوسه به صحن و سرای تو اذن دخـول خـوانـده دلـم تا کـنی نـظـر زائـر شـوم دوبـاره سـوی سامـرای تو ای دومین حسن چو حسن ذره پروری پُر میشود دو دست گدا از عـطای تو بر روی فرش، عرش خدا جلوه میکند تا میخورد تکان ز نـسـیمی عـبای تو صدها هزار بار جهان و هر آنچه هست آقـا غــلام کــوی تــو، آقــا فــدای تــو هم تو غریب هستی و هم مرقدت غریب امـا غــریـب نـیسـت دمـی آشـنـای تـو دشـمن تو را نهـاد به زندان و بیخـبر از آنکه هـسـت عـالـم امکـان برای تو مانـند مـادرت به جـوانـی شـکـسـتهای زهـر جـفـا گـرفت رمـق از صدای تو گــفــتـی به آه آب بــرایـت بــیــاورنــد ذکر حسین بود و عـطش هـر نوای تو شکر خدا که لحـظۀ آخـر پـسر گـرفت در بـیـن سـیــنـه مــاه رخ دلـربـای تـو آه از سـری که رفت به بـالای نـیزهها آه از تنی که ماند به صحـرای کـربـلا
: امتیاز
|
شهادت امام عسکری علیهالسلام ـ ذکر مصائب حضرت
آتش زهـر تـمـام جـگـرت را سوزاند نا نداری و عطش چشم ترت را سوزاند کـاسـۀ آب ز دسـتـت به زمـیـن میافـتد تشنگی شعله شد و بال و پرت را سوزاند بدنت بیرمق و هی به خودت میپیچی آه آهـت هـمـۀ دور و بـرت را سـوزاند میکشی پا به زمین و بـدنت سـرد شده سرفه هـایت بدن مخـتصرت را سوزاند دیـدن حـال بـد و جـانِ بـه لـب آمـدهات به خـدا قـلب یگـانه پـسرت را سـوزاند سر تو بر روی دامـان پـسر جاندادی! مطـمئـنم که خـودت یـاد حـسین افـتادی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام عسکری علیهالسلام
از ابــتـدای گــدا بــودنـم گــدای تـوأم غــلام زادهام و نــوکــر ســرای تـوأم ز کودکی فـقـط از کوچه تو رد شدهام غـریـبگی نکـن ایـنـقـدر! آشـنای تـوأم مرا بزرگ نکن! کوچکت شدم کافیست طلا برای چه وقتی که خاک پای توأم؟! به آفـتـاب قـیـامت چـکـار دارم مـن؟! هـزار شـکـر که در سایۀ عـبای تـوأم دخـیـلم و به ضـریح جدید بـسـته شدم برای هـیچـکـسی نـیـسـتـم برای تـوأم پرم شـکـسـته پـر دیگری تـفـضل کن هــوایـی ســحـر گــنــبـد طـلای تــوأم به کـربـلا و مـدینه به کـاظـمین قـسـم گـدای دربـه در شهـر سـامـرای تـوأم چقـدر خـوب که پای شماست نـوکریم به آب خشکی لبهای تو شرر زده است تمام حرف دلت را دو چشم تر زده است شـبـیه فـاطمه دسـتار بر سرت بـستی چه زهر بود که آتش به فرق سر زده است؟! تمام صورت و دشـداشه تو خاکی شد زمانه بر رخت از کربلا اثر زده است تمام حجره برایت گریز سوختن است غمی به روی دلت سقف و فرش و در زده است اگرچه شهر غـریبی ولی کـفـن داری
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام عسکری علیهالسلام
مثل بغـض از وسط حـنجره برخاستهایم همچو اشک از غم یک خاطره برخاستهایم روضۀ غـربت تـو حـال عـجـیـبـى دارد قسمت این بود از این داغ تو را هم دادند به تو هم مـوى سپـیدى و قـدى خم دادند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام عسکری علیهالسلام
به شوق از تو سرودن حروف جان بدهند اگر اجازه مـدحـت به این زبـان بدهند تنت میان تب است و دو دست لرزانت ستون عرش خـداونـد را تـکـان بدهـند
: امتیاز
|